کشور هند با نزدیک به 1/1 میلیارد نفر جمعیت، 16 درصد جمعیت جهان (دومین کشور پرجمعیت) را شامل شده است (گوپتا[1]، 2005؛ سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، 2007؛ سنگوپتا و سانوانی[2]، 2012) و 45/2 درصد سطح زیرکشت و 4 درصد منابع آب جهان را در اختیار دارد (گوپتا، 2005). این کشور در رتبه دوم سطح زیرکشت جهان قرار دارد و تولیدکننده عمده محصولات کشاورزی از جمله شیر، گندم، پنبه، نیشکر، سیبزمینی، میوه و سبزی، و برنج در جهان است (کاگلیارینی و راش[3]، 2010).
علیرغم وجود شهرهای بزرگ و کاهش سهم جمعیت روستایی در 25 سال گذشته، هنوز هم این کشور عمدتاً یک کشور روستایی بهشمار میآید و بیش از 70 درصد جمعیت آن در مناطق روستایی زندگی میکنند (وامایا، 1381؛ سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، 2007). نزدیک به 50 درصد مردم هند در فقر به سر میبرند که اکثر این افراد فقیر را کارگران بدون زمین یا خردهکشاورزان تشکیل میدهند. لذا، بر همین اساس است که توسعه اقتصادی هند با "توسعه روستایی" یا به عبارتی "توسعه کشاورزی" عجین گشته است (وامایا، 1381).
بخش کشاورزی نقطه اتکاء اقتصاد هند است که حدود 15 درصد تولید ناخالص داخلی (GDP) کشور را به خود اختصاص داده و مهمتر اینکه حدود نیمی از جمعیت هند کاملاً یا به طور قابلتوجهی به کشاورزی و فعالیتهای مربوطه برای معاش خود وابسته هستند. سهم بخش کشاورزی از GDP در طی سالها کاهش یافته، در حالیکه سهم بخشهای دیگر به خصوص خدمات افزایش یافته است. در سال 1971-1970 سهم کشاورزی از GDP، 44 درصد بود، در حالیکه این رقم به 4/31 درصد و 6/14 درصد بهترتیب در سال 1991-1990 و 2010-2009 رسیده است. علیرغم اینکه کشاورزی منبع اصلی اشتغال در هند است، اما سهم نیروی کار آن در کشور در سال 2005-2004 حدود 52 درصد بود که نسبت به سهم حدود 70 درصدی سال 1971 کاهش پیدا کرد (شارما[4]، 2011).
اهمیت کشاورزی در کشوری مثل هند به دلیل نگرانیهای امنیت غذایی، اشتغال، فقر روستایی با احتمال کاهش همراه نیست (شارما، 2011). کشاورزی هسته توسعه اقتصادی اجتماعی و پیشرفت جمعیت هند است، و سیاست مناسب برای کشاورزی جهت بهبود استانداردهای زندگی و رفاه مردم بسیار مهم است (چاند[5]، 2004). از اینرو، بخش کشاورزی دو نقش مهم را در اقتصاد هند ایفا میکند. نخست، این بخش میبایست غذای کافی و ارزان را برای کلیه افراد تولید نماید. کمبود غذا برای هیچ کس نباید وجود داشته باشد، و حتی افراد فقیر بایستی قادر باشند تا نیازهای غذایی خود را تأمین کنند. دوم، این بخش باید قادر باشد درآمد کافی را برای شمار زیادی از افراد که با کشاورزی امرار معاش میکنند فراهم نماید. اغلب کمبود غذایی وجود ندارد، اما هنوز افراد زیادی گرسنه باقی میمانند، چون توانایی خرید غذا را ندارند. ضروری است که کارگران فاقد زمین و کشاورزان خردهپایی که زراعت میکنند قادر باشند درآمد کافی را از کار خود نه تنها برای حمایت از خانوادهشان بلکه برای اداره یک زندگی شایسته و مناسب بهدست آورند[6].
از بین کلیه منابع تجدیدپذیر، آب جایگاه منحصر بفردی دارد. این منبع برای ادامه کلیه اشکال زندگی، تولید غذا، توسعه اقتصادی، و برای رفاه کلی ضروری است (کومار و همکاران[7]، 2005)، به گونهای که آبیاری در هند از جمله مهمترین عامل راهبردی در توسعه کشاورزی این کشور بوده و نقش مهمی را در افزایش تولید غذا، افزایش بهرهوری و تأمین امنیت غذایی ایفا نموده است (مرکز تحقیقات بینالمللی کشاورزی استرالیا[8]، 2012). بر اساس آمار، خالص سطح زیرکشت آبی از حدود 21 میلیون هکتار (6/17 درصد خالص سطح زیرکشت) در سال 1952-1951 به حدود 63 میلیون هکتار (حدود 45 درصد سطح زیرکشت) در سال 2009-2008 افزایش یافته است. سطح زیرکشت آبی ناخالص با نرخ تندتری از 23 میلیون هکتار به 4/88 میلیون هکتار افزایش یافته که به سبب افزایش تراکم کشت در اراضی آبی بوده است (شارما، 2011).
تجربه هند در زمینه توسعه نشان میدهد که در دوره قبل از استقلال هر گونه تلاش جهت بهبود اقتصاد روستایی امری مشکل بود. بعد از استقلال از طریق مساعدت برنامههای پنجساله، تعدادی از طرحهای توسعهای برای افزایش درآمد ملی و بهبود رفاه اقتصادی فقرا بهکار گرفته شدند (میسارا، 1378). در زمان استقلال هند در سال 1947، تقسیم کشور به هند و پاکستان تخریب ظرفیتهای انسانی و منابع طبیعی را به دنبال داشت. برای سامانبخشی مجدد اقتصاد، فعالیتهای بسیار گستردهای مورد نیاز بود. در آن زمان، کشور با کمبود شدید مواد غذایی مواجه شده بود. نظام بهداشتی نیز در هم شکسته بود و نظام آموزشی از کفایت لازم بهرهمند نبود. سیستم حمل و نقل و ارتباطات بسیار ابتدایی و بخش انرژی کشور بسیار عقبافتاده و ناکارآمد بود. با اعلام جمهوری سوسیالیستی هند، اقدام برای بازسازی اقتصاد کشور آغاز گردید. در برنامه پنجساله اول، تأکید عمده متوجه توسعه بخش کشاورزی شد. بهطوریکه این بخش حدود 2/10 درصد کل اعتبارات مصوب ملی و 8/10 درصد کل اعتبارات هزینهشده را تشکیل میداد. این برنامه سبب بهبود وضعیت غذایی شد و البته عامل آب و هوا نیز تأثیرات مثبت خود را بر نتایج فعالیتها نشان داد. نتایج حاصله موجب غرور سیاستگذاران و برنامهریزان شد. آنان تصور کردند که مشکل تولید محصولات کشاورزی برای مصارف غذایی و صنعتی در کشور کاملاً حل شده است. بنابراین در برنامه پنجساله دوم، هزینههای کشاورزی به 7/4 درصد بودجه برنامه کاهش یافت. پیامدهای غفلت از بخش کشاورزی بسیار شدید بود، بهگونهای که تا نیمه دهه 1960، مواد غذایی با حجم قابلتوجهی از خارج وارد کشور میگردید (جوهل[9]، 1382).
هند از جمله اولین کشورهای در حال توسعه بود که راهبردهای کشاورزی را تحت انقلاب سبز در اواسط دهه 1960 پذیرفت. تصمیم به پذیرش انقلاب سبز با وضعیت خشکسالی بیسابقه سال 1966 تسریع شد. در نتیجه، کشور مجبور به واردات غلات زیادی از کشورهای خارجی با هزینه گزاف شد یا از کشورهای دوست خواستار کمک غذایی شد. واردات غلات که به طور متوسط سالانه حدود 9/5 میلیون تن در اوایل دهه 1960 بود به به رقم 4/10 میلیون تن در سال 1966 رسید. هند خود را همانند وضعیت بسیاری از کشورهای آفریقایی یافت. ارز خارجی محدود موجب شد که هند را مجبور به هیچ چارهای جز طلب کمک غذایی از کشورهای دوست نکرد. به عنوان مثال، آمریکا 4/8 میلیون از 4/10 میلیون تن واردات هند را در سال 1966 عرضه نمود. مابقی به صورت گندم و فرآوردههای آن از کانادا، شوروی سابق و استرالیا دریافت شد. این وضعیت موجب شد دولت دخالت کند و سیاست جدیدی (راهبرد جدید کشاورزی برای افزایش تولید محصول در کوتاهترین زمان ممکن و حداقل نمودن نوسانات تولید محصول ناشی از شرایط نامساعد آب و هوایی) را مطرح نماید. از اینرو، وزارت کشاورزی هند راهبرد جدید توسعه کشاورزی را اعلام نمود که به عنوان انقلاب سبز شناخته شد. اهداف انقلاب سبز شامل 1) فراهم نمودن نهادههای مورد نیاز به میزان کافی؛ 2) تشویق به سرمایهگذاری در کارخانجات تولید کود شیمیایی و ساخت تجهیزات کشاورزی؛ 3) شناسایی و هماهنگی فعالیتهای تحقیقاتی کشاورزی مربوط به افزایش بهرهوری؛ 4) تقویت خدمات ترویج کشاورزی در مناطق منتخب؛ 5) تأمین اعتبار کافی برای کشاورزانی که خواهان کاشت واریتههای غلات هستند و روشهای مناسب تولید را میپذیرند؛ و 6) اجرای سیاست قیمت تولید غلات، میباشد (رنا[10]، 2003).
کشاورزی هند که طی قرنها ایستا و عقبمانده بود با پذیرش راهبرد جدید توسعه کشاورزی (انقلاب سبز) تغییر بزرگی را تجربه نمود. استفاده بیشتر از فنآوریهای مدرن و سیستماتیک سبب تغییرات انقلابی روشهای تولید کشاورزی هند شد. این امر با بهبود عرضه آب و انتخاب گونهها همراه شد که منجر به افزایش عملکرد بسیاری از محصولات گردید. علاوه بر این، اصطلاح انقلاب سبز برای توصیف دستاوردهای هند مناسب بود (رنا، 2003). با موفقیت آن، هند به خودکفایی غذایی در یک دهه تا پایان دهه 1970 (اولین موج انقلاب سبز) رسید. با این حال، به دلیل اینکه این انقلاب تنها به محصول گندم و در شمال هند از جمله پنجاب محدود شد در افزایش درآمد بسیاری از مناطق روستایی با شکست مواجه شد. با این حال، موج دوم انقلاب سبز در دهه 1980 شکل گرفت. از آنجا که آن تقریباً کلیه محصولات از جمله برنج را تحت پوشش قرار داد، توانست به افزایش درآمد و کاهش فقر روستایی کل کشور کمک کند. بنابراین، دومین انقلاب سبز در دهه 1980 برای تاریخ توسعه اقتصادی هند ضروری بود (فوجیتا[11]، 2007). در این دهه رشد مطلوب و زیاد کشاورزی هند مورد توجه قرار گرفت. تولید غلات نرخ رشد مرکب سالانهای برابر با 85/2 درصد را ثبت نمود، که عمدتاً ناشی از بهبود بهرهوری (74/2 درصد) بود. در حالیکه سطح زیرکشت غلات با نرخ رشد منفی (23/0-) همراه بود. رشد تولید غیرغلات نیز با یک نرخ رشد بسیار بالا (7/3 درصد) در مقایسه با دوره 1967-1966 تا 1981-1980 افزایش یافت و هر دو توسعه سطح زیرکشت و بهبود بهرهوری در این رشد سهم داشتند. در بسیاری از ایالتها رشد کشاورزی طی دهه 1980 با افزایش قابلتوجهی در بهرهوری نیروی کار همراه بود (شارما، 2012).
در اوایل دهه 1990، هند چارچوب سیاست آزادسازی اقتصاد را آغاز نمود که با امضای مذاکرات کشاورزی دور دوحه در سال 1994 تقویت گردید. اصلاحات اقتصادی کاهش کنترلهای دولتی و افزایش نقش بخش خصوصی در کلیه بخشهای اقتصاد را هدف قرار دادند. سیاست قیمت کشاورزی ابزار عمده سیاست جهت پذیرش تغییر فنآوری و سرمایهگذاری بیشتر بخش خصوصی و در نتیجه رشد بالای کشاورزی گردید. از سوی دیگر، عوامل غیرقیمتی همچون فنآوری، زیرساختار، وام کشاورزی و غیره نادیده گرفته شدند (شارما، 2012). در پی این اصلاحات اقتصادی مشاهده شد که افزایش مورد انتظار در صادرات به سبب آزادسازی صورت نگرفت. علاوه بر این، رشد تولید بخش کشاورزی طی دوره 1993-1992 تا 1999-1998 با کاهش همراه شد. دلیل این کاهش، اُفت کیفیت زیستمحیطی زمین بود که بهرهوری نهایی نهادههای جدید را کاهش داد (سنگوپتا و سانوانی، 2012).
نگرانی در خصوص رشد پایین بخش کشاورزی در دهه 1990 سبب گردید دولت توجه خود را بر بخش کشاورزی در پایان دهه و بهویژه از سال 2006-2005 قرار دهد. سرمایهگذاری دولتی در بخش کشاورزی و بخشهای مربوطه از 1/13 درصد GDP کشاورزی در سال 2005-2004 به 1/20 درصد در سال 2011-2010 رسید. حداقل قیمتهای حمایتی برای بسیاری از محصولات کشاورزی افزایش قابلتوجهی نمود. جریان اعتبار نهادی به کشاورزی و بخشهای مربوطه از 86981 کرور روپیه در سال 2004-2003 به 446779 کرور روپیه در سال 2011-2010 با نرخ رشد مرکب سالانه قریب به 25 درصد رسید (شارما، 2012).
با توجه به این مهم که بخش کشاورزی و آب هند سهم قابلتوجهی را در توسعه اقتصادی این کشور و نیز توسعه کشاورزی جهانی دارد بررسی تحولات توسعه کشاورزی، آب و روستایی کشور مذکور میتواند راهنمای مناسبی برای سیاستگذاران و برنامهریزان سایر کشورهای در حال توسعه از جمله ایران باشد تا با شناخت از موفقيتها و چالشهاي تحولات کشاورزی این کشور، سياستها و برنامههای کشاورزي را براي حمايت از اين بخش بهينه نموده و زمينه لازم را برای تسریع توسعه بخش کشاورزی فراهم نمایند. لذا، هدف از مطالعه حاضر بررسی تحولات توسعه کشاورزی، آب و روستایی هند در سه دوره قبل از انقلاب سبز (قبل از دهه 1960)، انقلاب سبز (اواسط دهه 1960 تا اواسط دهه 1980)، و پس از انقلاب سبز (اواسط دهه 1980 و پس از آن) میباشد. از آنجا که بخش کشاورزی، آب و روستایی هند در طول دورههای مذکور ویژگیهای متفاوتی داشته است بهویژه در دهههای اخیر که از رشد قابلتوجه و مستمری برخوردار بوده در این مطالعه شاخصهای مختلفی در هر دوره مورد بررسی و مقایسه قرار میگیرد تا سیاستها، راهبردها و خطوط اساسی روند تحولات در دورههای مذکور و چشمانداز آینده آن ترسیم گردد. همچنین، درسهایی را که میتوان از سیر تحولات کشاورزی، آب و روستایی و خطوط اساسی ترسیمشده هند برای کشاورزی ایران آموخت از جمله اهداف مورد بررسی مطالعه حاضر است.
1-2 اهداف مطالعه
همانطور که قبلاً بیان گردید، بخش کشاورزی و آب هند در طول سه دوره تحول کشاورزی و روستایی با ویژگیهای متفاوتی همراه بوده است که بررسی و مقایسه شاخصهای زیر در هر سه دوره از جمله اهداف اصلی مطالعه حاضر است تا از این طریق سیاستها، راهبردها و خطوط اساسی روند تحولات در دورههای مذکور و چشمانداز آینده آن ترسیم گردد. همچنین، درسهایی را که میتوان از سیر تحولات کشاورزی و روستایی و خطوط اساسی ترسیمشده هند برای کشاورزی ایران آموخت از جمله اهداف مورد بررسی مطالعه حاضر است. شاخصهای مورد بررسی در این مطالعه به شرح زیر است:
الف) شاخصهای کشاورزی و توسعه روستایی
- تولید ناخالص داخلی و سهم بخش کشاورزی در اقتصاد هند
- جمعیت و اشتغال در کشور هند و بخش روستایی و کشاورزی آن
- نیروی انسانی شاغل (ماهر و غیرماهر) در بخش کشاورزی
- درآمد و تأمین معیشت کشاورزان و روستائیان
- تولید، مصرف، صادرات و واردات محصولات کشاورزی و غذایی
- میزان انرژی و پروتئین (تولید و مصرف سرانه)
- ساختار بخش کشاورزی و روستایی هند
- میزان سرمایهگذاری در بخش کشاورزی
- نظام توزیع و عرضه بازار محصولات کشاورزی
- نظام تصمیمگیری در بخش کشاورزی (متمرکز و نیمهمتمرکز) و نقش کشاورزان
- نظام بهرهبرداری از منابع تولید در بخش کشاورزی و مدیریت سیستمهای کشاورزی
- تحولات مکانیزاسیون و کاربرد ماشینآلات و ادوات کشاورزی
- سیاستهای حمایتی و راهبردهای بخش کشاورزی
- سیاستهای تولید و دستیابی به خودکفایی
- سیاستهای بخش کشاورزی برای ورود به WTO
- اثرات توسعه کشاورزی بر محیط زیست و فشار بر منابع تولید
ب) شاخصهای آب
- مقدار آب تجدیدشونده
- مقدار سرانه آب و تغییرات آن
- مقادیر آب کنترلشده
- شاخص بهرهوری تولیدی و اقتصادی
- تنش آبی ملی و منطقهای
- آب و کشاورزی
- آب و محیط زیست
- سیاستهای توسعه منابع آب (سطحی و زیرزمینی)
- سیاستهای آمایش سرزمین و منابع آب
[1] Gupta
[2] Sengupta & Sonwani
[3] Cagliarini & Rush
[4] Sharma
[5] Chand
[6] http://www.eklavya.in/pdfs/Books/SSTP/social_studies_8/civics/Agricultural%20Development%20I.pdf
[7] Kumar et al
[8] Australian Center for International Agricultural Research
[9] Johl
[10] Rena
[11] Fujita